#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_90


- من اگه می تونستم کاری بکنم حال و روزم این نبود.ببخشید اینو میگم ولی فکر هم نمی کنم شما دو تا بتونید کاری از پیش ببرید.

داروین – ولی من یه چیزایی پیدا کردم.فردا هم می خوام برم سر وقت یارو.می تونه خودش باشه.

- اِ ، جدی؟ اگه خودش بود و به صورت اتفاقی تونستی از دستش فرار کنی نتیجه رو بهم بگو.

داروین – اه، تو چقدر کنایه میزنی ...(خندید و ادامه داد ) ...می زنم تو دهنت ها! یه ذره جدی باش!

- من جدی باشم؟!! جالبه...

داروین – در هر صورت من فردا می خوام برم سراغ طرف.

- به سلامتی.

داروین – قبلش هم میام دنبال تو تا با هم بریم.

- شرمنده ولی من نمیام.

داروین – دشمنت شرمنده...ولی من به زور ِ کتک می برمت.

زیر لب گفتم : لازم شد با مسعود آشتی کنم.

داروین فورا گفت : مسعود گنده تونه؟!

خندید و ادامه داد : شوخی کردم.اما یادت نره، من فردا میام دنبالت.در ضمن اون شماره ای هم که چند دقیقه پیش بهت زنگ زد رو سیو کن.شماره ی منه.


romangram.com | @romangram_com