#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_89

- اگه باز هم این حالتی که شما میگید برام پیش بیاد و به کسی آسیب بزنم چی؟!

حامی – خب می دونی، اونجور هم که فکر می کنی نیست...یعنی هیچ کدوم از جن ها اجازه ندارن جوری ذهن آدمو کنترل کنن که مثلا کسی رو بکشه.کلا خیلی کم پیش میاد.در ضمن این قاتل ِ می خواد تو رو بکشه، نه اینکه کاری کنه بقیه رو بکشی.اگرم کلا این قضیه زیر سر قاتل نباشه، که البته بعید می دونم، جای نگرانی نیست.

- آره خب، برای شما دو تا جای نگرانی نیست! منم که این وسط دارم هر شب سیاه و کبود میشم!

داروین – نیمه ی پر ِ لیوانو ببین.اگه این یارو تصمیم می گرفت بدون ِ این مقدمه چینی ها بکشتت دیگه هیچ شانسی واسه زنده موندن نداشتی.می تونیم توی این مدت بگیریمش.

حامی – راست میگه. نمی دونم پلیس بهت گفته یا نه؛ روش این قاتل ِ اینه که قبل از کشتن قربانی هاش، به هر نحوی اذیت شون می کنه.مثه گربه که قبل از خوردن ِ موش باهاش بازی می کنه.همونطور که داروین گفت، می تونیم توی این مدتی که می خواد اذیتت کنه گیرش بندازیم.

- از کجا معلوم که الان صدامونو نشنیده باشن؟!

حامی – نه، من حواسم بود.کسی غیر از ما اینجا نیست.

- خب...حالا نقشه ی شما دو تا واسه گرفتنش چیه؟!

هر دو کمی مکث کردن.انگار که جفت شون منتظر بودن تا اون یکی جواب بده.

- نقشه ای ندارید؟! ...عالیه!

داروین گفت : بذار من بگم...

کوتاه خندید و یه ثانیه بعد هم خندش تموم شد، دوباره مکثی کرد و گفت : نقشه هامون به اون صورت تعریف شده نیستن... .

- این یعنی نقشه ای در کار نیست دیگه... خودم متوجه شدم.اینجور که من فهمیدم قراره طعمه بشم، نه؟

حامی – نه، ما که همچین قصدی نداریم.فقط امیدوارم از طریق تو بتونیم به قاتل برسیم.البته خودت هم می تونی کمک کنی، چون به هر حال جن گیری.

romangram.com | @romangram_com