#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_88


- نه، همین امشب متوجه کبودیش شدم.

داروین – این اواخر دچار فراموشی نشدی؟! مثلا اینکه یه ساعت از خاطرات روزانه تو فراموش کنی؟!

- نه...فکر می کنی آلزایمری چیزی گرفتم؟!

داروین – نه نه...

حامی – می تونسته توی خواب هم اتفاق بیفته.

- به نظرت یارو توی خواب منو زده و متوجه نشدم؟!

داروین – یه همچین چیزی...البته این ممکنه کار ِ هر جنی بوده باشه.فقط یه سوال دیگه، توی این مدت برات پیش نیومده که یهو دمای بدنت بالا و پایین بشه؟! مثلا یهویی تب کنی؟

- چرا، اتفاقا این اواخر خیلی اینجوری میشم.چطور؟

حامی – ببین، بعضی وقتا پیش میاد که یه سری از جن ها ، معمولا هم جن های کافر، روی بدن آدم تاثیر می ذارن و کنترلش می کنن.

- یعنی یه چیزی تو مایه های تسخیر؟!

حامی – نه، نه اونجوری.مطمئن باش هیچ جنی وارد بدنت نشده.تاثیرشون مثه هیپنوتیزم ِ...یا کنترل ذهن...یه همچین چیزایی.این تماس شون باعث میشه آدم دچار فراموشی بشه.

داروین – البته ممکنه این حالت توی خواب هم برات اتفاق افتاده باشه.اینجوری شبیه به راه رفتن توی خواب میشه، با این تفاوت که توی این حالت کارای بیشتری انجام میدی.تو این شرایط اگه کتک هم بزنن یا اتفاقی کسی رو بزنی متوجه نمیشی.

اون لحظه خیلی دوست داشتم یه دلیل کوچیک پیدا کنم تا بتونم حرفاشونو رد کنم...ولی هیچی به ذهنم نمی رسید.بدجوری کلافه شده بودم...


romangram.com | @romangram_com