#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_86
داروین – اصلا در مورد اون دختری که قاتل گذاشته بره و نکشتش چیزی بهت گفتن؟!
- آره، همینو بهم گفتن...
داروین – خب دیگه، نکته ش همینجاست.چند روز پیش قاتل ِ، خواهر ِ اون دختره رو کشته.
- منظورت اینه که در عوض دختره، خواهرشو گرفته؟!
حامی – آره...در واقع اگه یارو بخواد کسی رو بکشه ردخور نداره...اگر هم بی خیالش بشه، یکی از اطرافیان طرفو می کشه.
با این حرف استرسی بهم وارد شد که نگو! با نگرانی گفتم : نکنه بی خیال من بشه و دوستامو بکشه؟! وای، اگه اینجوری بشه من می میرم!
داروین – بهتره تو فعلا نگران خودت باشی.توی مخفیگاه قاتل، عکس های تو از همه بیشتر بود.احتمالا بین ِ اون لباس ها و انگشترها، خیلی هاشون مال تو بوده.
- واقعا ممنون، حرفات خیلی دلگرم کننده ست!
داروین – در حال حاضر به نفعته که واقع بین باشی.اینجوری حواست هم جمع تره.
- شما از کجا انقدر مطمئنید که قاتل جنی چیزی داره؟! مثلا خود ِ من بیشتر روز رو خونه نیستم...می تونسته به راحتی بیاد و وسایلمو برداره!
حامی – خیلی زود فراموش کردی ها! من خودم یه رگِ جنی دارم، جنس خودمو خوب می شناسم.بعدم یکی از چیزایی که پلیس هیچ وقت نتونسته کشف کنه اینه که تمام کسایی که کشته شدن به نوعی با جن ها در ارتباط بودن، یا اینکه جن ها سعی می کردن خودشونو بهشون نشون بدن.مثه خودت...یا خواهر داروین.
- در هر حال من یکی که شانسی برای زنده موندن ِ خودم نمی بینیم...ولی امیدوارم شما بعد از مرگ ِ من یارو رو بکشید.
داروین – چرا اینجوری فکر می کنی؟! تو که یه رفیق ِ جنی خفن هم داری!
romangram.com | @romangram_com