#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_69

سورن – آره، ولی به خودم که نمی تونم غر بزنم! باید سر یکی خالی کنم.

- اون شبی که جن ها تو رو برده بودن سیستان و بلوچستان...

سورن – خب؟!

- این پسر موبوره همونی بود که منو برد اونجا.

سورن – جدی؟! مطمئنی این همونه؟!

- آره، شک ندارم.

سورن – دیدم چقدر چهره هاشون شیطانیه! مخصوصا اون یکی.

- نه بابا، زیاد هم شیطانی نبود.

سورن – چی میگی تو! شرارت از سر و روش می بارید! راستی اگه اینا جن بودن پس چجوری از در ِ آهنی بالا رفتن؟!

- چه می دونم...خیلی ها میگن که جن ها فقط از آهن های تیز مثه چاقو و سوزن می ترسن، چون به بدنشون آسیب می زنه.فک نکنم اینجور آهنی بهشون آسیب بزنه.

سورن – لابد به خاطر اینکه جن بودن راحت تونستن از در بالا برن! دفعه ی دیگه که ببینمشون یه چاقو تو قلب جفت شون فرو می کنم.

- موضوع اصلی اینه که اگه این دو نفر قاتل باشن یا یه جورایی به قاتل ربط داشته باشن، کار ِ من تمومه.پلیس هم نمی تونه کاری کنه.

سورن – چرا؟!

- چون از قرار معلوم پای چند تا جن وسط ِ.قانونی علیه جن ها وجود نداره!

romangram.com | @romangram_com