#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_32


- فکر کنم پدرت منو بکشه...!

سهند – من بعدا براش توضیح میدم، نگران نباش.

- ببخشید...یعنی من الان بازداشتم دیگه؟

سهند – نه، فقط قراره یه گپ دوستانه بزنیم.

- نمیشد این گپ دوستانه رو تو خونه بزنیم؟

سهند – شرایط خونه برای ما مساعد نبود.

ناخودآگاه همه ی خلاف هایی که تو عمرم مرتکب شده بودم جلوی چشمم اومدن! اما بیشتر احتمال می دادم به خاطر جن گیری گرفته باشن ام.خیالم راحت بود که قانونی علیه جن گیری وجود نداره!...حتی می تونم از کسایی که بهشون کمک کردم برای شهادت کمک بگیرم...البته با فرض ِ اینکه اتهامم این باشه.ولی اگه واقعا به خاطر جن گیری دستگیر شده باشم اول هاموس رو می کشم، بعد مهرآبُ! هر چند فکر نکنم جریمه ی سنگینی داشته باشه...فقط امیدوارم این وسط کتکی چیزی نخورم...چون اگه یه سیلی بهم بزنن به کاری که نکردم هم اعتراف می کنم!

هنوز به آگاهی نرسیده بودیم که موبایل سهند زنگ خورد.

با بی حوصلگی گفت : هوم؟

- ...

سهند – من سه رو لازم دارم.

- ...

سهند – نکنه داره فیلم می سازه؟ بهش بگو زودتر بیاد بیرون...وقتی رسیدم اون اتاق خالی باشه!


romangram.com | @romangram_com