#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_133

داروین رختخوابش رو جمع کرد و گذاشت روی مبل.بعد هم رفت توی آشپزخونه...

حامی – چی شد اومدی این طرفا؟ فکر نمی کردم بیای.

- دوست داشتم بیشتر با هم آشنا بشیم...البته اگه اشکالی نداره.

حامی – اتفاقا خیلی هم خوبه، کار خوبی کردی.خیلی دوست دارم بقیه هم بدونن من از دست داروین چی می کشم!

- پسر خوبیه...

همین لحظه داروین با صدای بلند از آشپزخونه گفت : لیوان کجاست؟!

حامی – توی کابینت کنار یخچال.

داروین – گشتم، نیست.

حامی – یه بار دیگه بگرد همون جاست.

داروین – نیست!

حامی تهدیدآمیز گفت : داروین، اگه پاشم بیام اونجا پیداش کنم کتک می خوری ها!

با گفتن این جمله دیگه صدایی از داروین نیومد.

حامی پوفی کشید و گفت : به خدا آدمو روانی می کنه! دو روز که باهاش زندگی کنی کامل از مدار خارج میشی.

- نه بابا...اینجوریا هم نیست.

romangram.com | @romangram_com