#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_123

هاموس – خب تو داشتی تو حیاط خونه ش قدم می زدی، اون دوست جدیدت هم تصمیم داشت بکشتش، خودت بودی عصبانی نمی شدی؟

- چرا...ولی بهتر نیست بین حیاط خونه ش و جاده یه مرزی ایجاد کنه؟!

هاموس – نمی تونه، بعدم اونجا به نظر تو جاده ست...تو نمی تونی دنیای ما رو ببینی مگه اینکه خودمون بخوایم بهت نشونش بدیم.

- در مورد این دوست جدیدم چیزی می دونی؟

هاموس – آره تقریبا.

- اینکه همین قاتل ِ خواهرشو کشته راسته؟!

هاموس – در این مورد مطمئن نیستم، ولی اینکه میگه دنبال قاتل خواهرشه رو راست میگه.

- در مورد قاتل ِ هیچی نمی دونی؟!

هاموس – نه همونطور که گفتم علم غیب ندارم! ولی این مسئله اولویت اولمه، دنبالش هستم.

- تو قدرت طی الارض داری دیگه، درسته؟

هاموس – آره، چطور؟

- خب اگه اینجوریه باید راحت بتونی پیداش کنی!

هاموس – ببخشید اینو میگم ولی حرفت کاملا بی ربطه! من وقتی نمی دونم دنبال چی دارم می گردم چطور می تونم پیداش کنم؟!

- نمی دونم...به این جنبه ش فکر نکرده بودم...! راستی نفهمیدی اون جنی که خودشو به شکل تو دراورده بود واسه چی می خواست منو بکشه؟

romangram.com | @romangram_com