#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_118
ذاکری – چی چرا؟!
- هیچی ، با خودم بودم...!
هاموس – ازش بپرس چی کار کرده که ما داریم اذیتش می کنیم.
- اینجور که من فهمیدم شما یه کاری کردین که باعث شده جن های مسلمون از دستتون عصبانی بشن، میشه بگید دقیقا چی کار کردید؟!
کمی فکر کرد و گفت : چیزی یادم نمیاد...من نمی دونم این جن هایی که شما میگید دقیقا به چه کارایی حساسن! می تونه شامل هزاران کار مختلف باشه!
هاموس – خوشم میاد خودش هم می دونه چه آدم خلافیه!
- یه کم بیشتر فکر کنید...
ذاکری – من مطمئنم کاری نکردم که بخواد به جن های مسلمون بر بخوره!
هاموس – داره دروغ میگه.
- دارید دروغ میگید؟
ذاکری – بله؟!!
- چیزه، منظورم اینه که مطمئنید دارید راست میگید؟! بهتره با من روراست باشید، اینجوری مشکل تون هم راحت تر حل میشه.
مونده بودم هاموس چرا داره ناز می کنه و قضیه رو نمیگه.حس می کردم موندن من اونجا بی فایده ست! اگه ذاکری یه کم دیگه گیج بازی در می اورد می ذاشتم می رفتم...
romangram.com | @romangram_com