#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_110
به سورن گفتم : خودکاری چیزی دم دستت هست؟
سورن هم بدون اینکه به من نگاه کنه با کلافگی یه خودکار برام پرت کرد که نزدیک بره تو چشمم!
سورن – باورم نمیشه این کارو کردم!
- چه کاری؟
سورن – همین قضیه ی دیشبو می گم.مطمئنم این پسره یه ریگی به کفششه.
- به نظر من که اینجوری نیست.اگه کلکی تو کارش بود ما رو تا در خونه ش نمی برد.
سورن – از کجا معلوم خونه ی خودش بوده باشه؟
- ظاهرا که کلید داشت!
سورن – به نظرت یه قاتل حرفه ای نمی تونه شاه کلید داشته باشه؟!
- یعنی واقعا تو فکر می کنی این پسره قاتل ِ؟
سورن – چی بگم والا، استعدادشو داره!
- درسته که یه ذره اخلاقای عجیب داره و یه کم هم زیادی شاد ِ ولی مطمئنم آدم بدی نیست.
سورن – شاد؟! واقعا تو به این میگی شاد؟! این یارو رسما خل می زنه! شاید آدم بدی نباشه ولی رو اعصابه.از من می شنوی باهاش نگرد، یهو دیدی مثه دیشب یه برنامه ی مسخره چید و سرتو به باد داد.
romangram.com | @romangram_com