#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_105

- چندش؟! خدا رحم کنه!... راستی اونشب که دوستت منو برد اونور ِ ایران بین یه ایل جن، می گفت به خاطر تو منو اونجا ول کرده.هی هم تاکید می کرد جن ها می خواستن تو رو " لِه " کنن.حالا واسه چی می خواستن لهت کنن؟!

داروین – رفته بودم یه جا واسه جن گیری.یهو توی آشپزخونه گیرم انداختن، یخچالو شوت کردن طرفم.فقط شانس اوردم زیاد ازم دور نبود وگرنه همون لحظه اول پِرس می شدم.خلاصه داشتن منو له می کردن که یهو حامی اومد و عین این فیلم هندی ها جفت شونو زد.صحنه ی باحالی بود.

سورن – حالا که انقدر وضعت توی جن گیری خرابه بهتر نیست صبر کنیم رفیقت هم بیاد، بعد بریم سراغ این یارو؟!

داروین – اون یه بد شانسی بود...می تونم بگم اولین بار بود که همچین چیزی برام اتفاق میفتاد.اما این دفعه فرق داره.ما سه نفریم که دو تا مون هم جن گیریم.تازه معلوم هم نیست حامی کِی برگرده.تا اون موقع ممکنه قاتل ِ بیاد و بهرادو ببره.

- چند درصد مطمئنی اینی که داریم میریم سراغش قاتل ِ؟

داروین – اگه صادقانه بخوام بگم پنجاه درصد.

- من یکی که امیدوارم اون نباشه...

طولی نکشید که از شهر خارج شدیم و نرسیده به یکی از روستاهای اطراف شهر، داروین ازم خواست بپیچم توی یه جاده ی فرعی.کمی که جلوتر رفتیم بهم گفت ماشین رو نگه دارم و هر سه پیاده شدیم.

جاده ای که توش بودیم هیچ چراغی نداشت.دو طرف ِ جاده پر از درخت بود.برف های وسط جاده هم تقریبا دست نخورده بودن، از قرار معلوم جاده ی پر ترددی نبود.جلوی ماشین، کنار همدیگه وایسادیم...

- خب...برنامه ت چیه؟ باید چی کار کنم؟

داروین – چند متر جلوتر ، سمت چپ یه جاده خاکی هست که میره سمت روستا.قدیما جاده ی اصلی روستا بوده.اهالی این اطراف میگن این جادهه یه جنی داره که هر کی تنها وارد جاده بشه اون جن ِ میاد سر وقتشو می دزدتش.

سورن – مطمئنی این صرفا یه داستان محلی نیست؟!

این کتاب توسط کتابخانه ی مجازی نودهشتیا (wWw.98iA.Com) ساخته و منتشر شده است

داروین – آره، من تحقیق کردم.واقعا چند نفر توی این جاده ناپدید شدن.نکته ی جالبش هم اینه که تمام کسایی که گم شدن جَوون بود...بین بیست تا بیست و هشت سال.

romangram.com | @romangram_com