#هیچکسان_(جلد_دوم_دژاسو)_پارت_96
سورن – منم همش حس می کردم یکی داره تو مخم عربده می زنه!
- دیگه پیاز داغشو زیاد نکنید! آهنگ های من اونقدرها هم خشن نیستن.در ضمن آهنگ لایت هم دارم.
سورن – کلا آهنگو فراموش کن.آهنگ های لایتت هم دیدیم!
- راستی، داییت رو چه حساب اومده اینجا کلبه ساخته؟
سورن - از جاهای خلوت خوشش میاد.
مسعود – چی کاره ست؟
سورن – آموزشگاه موسیقی داره.خودش هم گیتار می زنه.فک کنم توی این کلبه ش هم یه گیتار داشته باشه.
- احیانا داییت به مجید اخشابی علاقه مند نیست؟!
سورن – چطو ؟
- آخه اونم توی همچین جایی یه کلبه داره.خودش می گفت دو ساعت تا اولین روستا فاصله داره!
سورن – گفتم چرا همیشه از مجید اخشابی تعریف می کنه!
مسعود – فکر کنم به خاطر همین تقلیدها باشه که داییت توی موسیقی به جایی نرسیده! از قدیم گفتن تکرار کسی بودن دفن خویش است.
سورن – به هر حال هر کس یه الگویی داره دیگه...اصلا شما چه گیری دادین به دایی ِ من؟! کلبه شو بهتون داده ، طلبکار هم هستین؟
مسعود – من فقط نظرمو گفتم!
سورن و مسعود جلوتر حرکت می کردن و من پشت سرشون بودم.مدام نور چراغ قوه رو این طرف و اون طرف می گرفتم و حواسم به دور و برم بود.اطراف مون تا چشم کار می کرد درخت بود.درختای لعنتی انقدر شبیه به هم بودن که بعضی وقتا فکر می کردم گم شدیم! موقع راه رفتن حس می کردم بین صدای قدم هامون یه صدای دیگه هم هست که با کمی فاصله شنیده میشد.انگار یه نفر داشت دنبال مون میومد.به عقب برگشتم و نور رو روی درختای پشت سرمون انداختم.هیچ کس اونجا نبود.چند ثانیه با دقت همه جا رو بررسی کردم اما چیزی ندیدم.خودمو به بچه ها رسوندم.یکی دو دقیقه گذشت که دوباره یه صدای دیگه، غیر از صدای پای خودمون شنیدم.نمی دونستم واقعا اون صدا وجود داره یا اینکه خیالاتی شدم...
سعی کردم نسبت به اون صدای پا بی تفاوت باشم.اما طولی نکشید که احساس کردم یه نفر داره از پشت بهمون نزدیک میشه.حتی شنیدم که داره تندتر قدم برمی داره! سریع به پشتم نگاه کردم و همین که نور چراغ قوه رو به سمت درختای پشت سرم گرفتم، برای یه لحظه متوجه حرکت چیزی پشت درختا شدم.به سورن و مسعود نگاه کردم دیدم اصلا حواسشون به من نیست.همونجا وایسادم و با دقت به اون نقطه خیره شدم.کسی رو نمی دیدم.
یه کم خیالم راحت شد.فورا خودمو به بچه ها رسوندم و این بار جلوشون قرار گرفتم.هنوز حواسم به پشت سرمون بود و هی نور رو می نداختم اون طرف تا مطمئن بشم کسی اونجا نیست...
romangram.com | @romangram_com