#هیچکسان_(جلد_دوم_دژاسو)_پارت_86
مهراب – چه خوب، جای ما رو هم خالی کن.فقط یه چیزی، می تونی قبل از اینکه بری، یه سر به این آدرسی که میگم بزنی؟
- مهراب ، جونِ مادرت بی خیال ، برو جن گیری کن پولشم مالِ خودت من نمی خوام!
مهراب خندید : باور کن اون مورد یه استثنا بود.این یکی خیلی آسونه، واسه همین دارم می فرستمت اونجا.یه دعا می نویسی ، یه چیزی هم کاسب میشی.
- کل پولی که نجفی بهم داده بودو خرج ماشین سورن کردم.از اون شب هم همش فک می کنم یه نفر داره تعقیبم می کنه...در ضمن اصلا خیال ندارم تعطیلاتمو خراب کنم! اگه طرف می تونه صبر کنه شنبه آدرسشو بهم بنده، اگرم نه که بفرستش پیش مجید.
مهراب – باشه...هر جور تو بخوای.اگه شد نگهش می دارم واسه تو تا یه پولی دستت بیاد، ضرر اون دفه هم جبران بشه.
- لطف می کنی.راستی یه چیزی می خواستم ازت بپرسم؛ دیروز یه غریبه رو توی خونه م دیدم که مطمئنم جن بود چون تا رفتم دنبالش غیبش زد...به نظرت این عادیه؟
مهراب – نمی دونم، شاید اتفاقی بوده باشه... یارو چه شکلی بود؟
- من از پشت سر دیدمش.به نظر میومد یه دختر بچه باشه.
مهراب – حرکت خاصی نکرد؟ جوری که به نظر برسه بخواد بهت چیزی بگه؟
- نه، اگه می خواست چیزی بگه که خودم می فهمیدم! فقط رفت توی اتاق و بعد غیب شد.
مهراب – خب بعضی وقتا اونا خودشونو جوری به آدم نشون میدن که نترسه یا حداقل کمتر بترسه.ولی این طور نیست که بی دلیل خودشونو به کسی نشون بدن...همچین چیزی کم پیش میاد که ظاهر شدنشون اتفاقی باشه.به نظر من سعی کن زیاد نترسی و آمادگی رو به رو شدن باهاشونو داشته باش.
- همین؟!
مهراب – آره دیگه! توقع داری چی بگم؟
- نمیشه جلوی این ملاقات اجباری رو گرفت؟!
مهراب – نه تا جایی که من می دونم.این موضوع دیگه جزو مسائل جن گیری نیست که بخوام در موردش آموزش بدم یا راهنماییت کنم.فقط اینکه سعی کن نترسی.
- واقعا ممنون از راهنماییت...کمک بزرگی بهم کرد!
مهراب – ببخشید دیگه همین قدر بلد بودم، تقصیر خودته که بهت علاقه دارن!... کاری نداری؟
romangram.com | @romangram_com