#هیچکسان_(جلد_دوم_دژاسو)_پارت_35

- ای بابا...خانوم اینجا نیست دیگه.تازه همچین تفحه ای هم نیست که ما بخوایم بدزدیمش!

مسعود رو به من گفت : چه شکلی ِ؟

خندیدم و گفتم : زرد ِ بی ریخت، ببینش تا دو روز غذا نمی خوری.

مسعود هم با حرف من خندش گرفت.

یگانه – فعلا که همین گربه ی بی ریختو بالا کشیدین!

- شما درست میگی...اساسا هر چی وارد این خونه بشه جزو املاک من محسوب میشه.

یگانه با لحنی طعنه آمیز گفت : ببخشید، شما چه کاره اید که اینجوری قانون وضع می کنید؟

می خواستم جواب بدم که مسعود فورا گفت : جن گیره.

یگانه نیشخندی زد و گفت : آره اتفاقا بهشون هم میاد!

مسعود گفت : "خب دیگه به سلامت"...و درو بست.

مسعود – عجب دختر لوس و گوشت تلخی ِ!

- دقیقا ! دو شب ِ میاد اعصاب منو به هم می ریزه و میره.

مسعود – ولش کن...تو کجا بودی؟

بعد روی صورتم دقیق شد و گفت : صورتت چی شده؟

- کبود شده؟

مسعود – آره.

- هیچی بابا...مهم نیست.

وارد پذیرایی شدیم، سورن هم اونجا نشسته بود، تا منو دید گفت : صورتت چی شده؟

romangram.com | @romangram_com