#هیچکسان_(جلد_دوم_دژاسو)_پارت_17
- اگه دکتر رمضان تشخیص دادن که باید بیاین پیش من، شک نکنید که تشخیص شون درست بوده.مشکل تونو بگین لطفا.
نجفی – پسرم مشکل داره...
همین که فهمیدم طرف پسره کلی اعتماد به نفسم بالا رفت...
- پسرتون چند سالشه؟
نجفی – بیست سال.
- خب...توضیح بدین، دقیقا مشکلش چیه؟
نجفی – چند وقت پیش پسرم همیشه از این شاکی بود که موقع خواب روش بختک میفته، اوایل ماهی یکی دو بار همچین اتفاقی میفتاد تا اینکه کم کم شد هفته ای سه چهار شب.
- مشکل ِ تنفسی نداره؟
نجفی – نه ، دکتر بردیمش...از این نظر مشکلی نداره.
- وقتی بیدار ِ چی؟ اتفاقی براش نمیفته؟
کمی فکر کرد – نمی دونم...من زیاد خونه نیستم.اطلاع دقیقی ندارم.حالا به نظر شما مشکلش چیه؟ شما می تونید براش کاری کنید؟
- بله، مسلما میشه کمکش کرد.
چند لحظه سکوت برقرار شد و من به فکر یه راه چاره بودم...
نجفی – اگه ممکنه شما یه دعا یا وردی چیزی بنویسین، پولش هم هر چقدر شد من تقدیم می کنم.
- من نمی تونم همینجوری یه چیزی به شما بدم چون ممکنه وضع پسرتون بدتر بشه.مشکل ِ پسر ِ شما با چند مورد مطابقت می کنه.برای اینکه مطمئن بشم باید پسرتونو ببینم.
نجفی – فکر نمی کنم بیاد اینجا ...
- چرا ؟ نمی تونید راضیش کنید؟
نجفی – والا چی بگم...الان دو هفته ای میشه که نه با کسی حرف می زنه ، نه به حرف کسی گوش میده.فقط یه گوشه ساکت میشینه، حتی غذا هم نمی خوره.
romangram.com | @romangram_com