#هیچکسان_(جلد_دوم_دژاسو)_پارت_13

- خرس خودتی.منم قبلا چند بار از بالا صدا شنیدم...از مجید پرسیدم گفت اشکال نداره.

سورن – یعنی چی اشکال نداره؟!! نمی تونی کاری کنی دیگه صدا نیاد؟

- مجید می گفت خودش هم بعضی وقتا توی خونه ش با همچین صداهایی مواجه میشه.می گفت کار ِ جن های خاکی ِ.

سورن – جن خاکی؟! یعنی یه چیزی تو مایه های کرم ِ خاکی؟!

- نه...نه به اون شکل! یادته چند وقت پیش بهم گفتی که توی شمال یه جن هایی وجود دارن که قدشون تقریبا دو وجب ِ؟

سورن – آره یادمه.

- اونا جن های خاکی اند.اساسا توی خاک زندگی می کنن اما هر از گاهی هم بیرونن...این صداها مربوط به زمان هایی میشه که بیرون ِ خاکن.در کل آزاری به آدم نمی رسونن.

سورن با لحن تمسخر آمیزی گفت : واقعا خیالمو راحت کردی!

- تو می ترسی، نه؟ یادمه چند ماه پیش توی جریانِ اتفاقاتی که برای من میفتاد، همیشه سپر مدافع بودی!

سورن – من نگران خودتم...دوست ندارم خونه ت بشه بزرگراه شیاطین!

- نگران نباش.دیگه اجازه نمیدم اون اتفاقا تکرار بشن.

سورن – باشه...قبول.ولی از من میشنوی یه فکری واسه این سر و صداها بکن.

بلاخره به دفتر آقای معظمی رسیدیم ، اونم نامردی نکرد و فی الفور دو تا پرونده ی حقوقی داد دستمون.از شانس ِ بد، من مجبور شدم برم دادگستری.توی دادگستری هم سگ صاحاب خودشو نمی شناخت و به قدری شلوغ بود و کارا بی نظم پیش می رفت که تا ظهر علاف شدم.نزدیک ِ ساعت یک و نیم بود که برگشتم دفتر.

وقتی رسیدم سورن توی اتاقی که بهمون داده بودن داشت یه پرونده رو می خوند.با ضربه ای که به در زدم متوجه حضورم شد و چشم از پرونده برداشت.

سورن – چی شد؟ پنجر شدی؟!

روی صندلی نشستم...

- پدرم در اومد ! کاش هیچ وقت حقوق نمی خوندم.

سورن – عیب نداره، عادت می کنی.در عوض حقوق ثابت می گیری، هی هم توی جاده دنده عوض نمی کنی.

romangram.com | @romangram_com