#هیچکسان_(جلد_دوم_دژاسو)_پارت_104


- تو کاملا غیر جذابی.

خندید : باید از دید دخترا به این قضیه نگاه کنی.

مسعود – فکر نمی کنم هیچ دختری از لاک زدن یه پسر خوشش بیاد!

سورن – منظورم جذاب بودنمه.در مورد لاک هم زیاد مطمئن نباش.

- تو خوش قیافه ای...

سورن لبخندی زد : خوشحالم که بلاخره متوجه شدی!

- از اون اول هم متوجه بودم.اما زیبایی یه چیز نسبی ِ.ممکنه ملاک دخترا برای انتخاب یه پسر خوش قیافه چیزی غیر از چشم های سبز و موهای بور باشه.

مسعود – البته فراموش نکن موهای سورن پر کلاغی ِ و رنگش می کنه.

سورن – چه فرقی می کنه؟ با رنگ...بی رنگ.مهم چیزی ِ که دیده میشه.

- ولی به نظر من رنگ موهای خودت بهتره.

سورن – مخالفم...راستی اون روز داشتم به این فکر می کردم که مش ِ دودی خیلی به مسعود میاد، نه؟

مسعود – من اصلا قصد ندارم جلف باشم!

سورن – به هر حال اگه یه وقت احساس کردی که دوست داری موهاتو مش کنی یه سر به من بزن.

سورن یک ساعت تمام مشغول لاک زدن ناخن هاش بود.جالب ِ که ناخن های پاش رو هم لاک زد! تازه کلی هم اصرار کرد که ناخن های منم رنگ کنه اما اجازه ندادم.همینجوری ش هم ناخن هام همیشه کبودن چه برسه به اینکه اکسیژن هم بهش نرسه.

حوالی ساعت چهار و نیم بعد از ظهر راهی رودخونه شدیم.از شیب تپه ای که کلبه روش قرار داشت پایین اومدیم.بعد از ده دقیقه پیاده روی توی یه مسیر هموار به رودخونه رسیدیم.رودخونه ی آرومی بود.آب زلالی هم داشت اما به خاطر جریان آب، کف رودخونه رو نمیشد به راحتی دید.

وسایل زیادی با خودمون نیورده بودیم.فقط یه زیرانداز و کمی خوراکی و یه قلیون که سورن با خودش اورد.از داخل شومینه چند تیکه زغال با خودمون اوردیم که لازم نباشه برای قلیون دنبال هیزم بگردیم و کلی علاف بشیم.

من و مسعود زیراندازو روی زمین پهن کردیم.سورن هم با کمی فاصله از ما، زغال ها رو روی زمین ریخت و سرگرم روشن کردنشون شد.


romangram.com | @romangram_com