#هیچکسان_(جلد_اول)_پارت_38


- به هیچکس...عقلم به جایی قد نمیده.

سورن – اون که طبیعیه.

- خفه شو.

سورن – بهراد یه فکر باحال به سرم زد...رد خور نداره.

- عجیبه...! تو ...فکر...

سورن - خیلی بی نمکی.حالا فکرمو بگم؟

- بگو...

سورن – بهترین راه اینه که توی خونه ت...ترجیحا اتاق خواب یه دوربین بذاریم.

- زحمت کشیدی نابغه! من نون ندارم بخورم دوربین مدار بسته از کجا بیارم.

سورن – حتما که نباید مدار بسته باشه.با یه دوربین معمولی هم کارمون راه میفته.اصلا دوربینش با من.یه جوری هم کار می ذارم که معلوم نباشه.

- این شد یه حرفی.قبول...فقط تا خونه خراب نشدم دوربین رو ردیف کن.

سورن- اوکی...راستی برنامه ت واسه فردا شب چیه؟

- فعلا که هیچی.چطو؟

سورن – گفتم با بچه ها دور هم جمع شیم خوش بگذره.هنوز معلوم نیست خونه ی کی. فردا بهت میگم.

- باشه.

چند لحظه سکوت حاکم شد.

romangram.com | @romangram_com