#هیچکسان_(جلد_اول)_پارت_142
به منو نگاه کردم و رو به سورن گفتم : قهوه چطوره ؟
سورن – خوبه...
میترا منو رو از جلوی ما کشید و گفت : حالا که مهمون من اید اجازه بدین به سلیقه ی خودم براتون سفارش بدم.(در حالی که به منو نگاه می کرد گفت : ) چهار تا کیک شکلاتی با بستنی میوه ای...چطوره؟
سورن – شما که انتخاب تونو کردید...لابد خوبه دیگه...
من موندم این که می خواست خودش سفارش بده چرا پرسید "چی میل دارین؟" ؟!!!
میترا سفارش هارو تحویل داد و گفت : فکر کنم شما خیلی کم شکلات می خورین برای همین هم هست که هیچوقت نمی خندین.
- من ؟
میترا – بله.
- نه اتفاقا من خیلی شکلات دوست دارم، ولی الان فقط قهوه به ذهنم رسید.
میترا – پس نخندیدن تون دلیل دیگه ای داره؟
مونده بودم چی جواب بدم! آخه من و سورن همیشه نیش مون باز بود.
- وا... چی بگم!
پاکت سیگارمو از توی کیفم بیرون اوردم و به سورن گفتم : به نظرت میشه اینجا سیگار کشید؟
سیما – فکر نکنم...
همین لحظه گارسون سفارش ها رو اورد و ازش پرسیدم که می تونم سیگار بکشم یا نه و گفت که مانعی نداره.منم فی الفور سیگارمو روشن کردم.
میترا – نمی دونستم سیگاری هستید.چند ساله سیگار می کشید؟
romangram.com | @romangram_com