#هزار_و_یک_شب_گناه_من_پارت_82

_بیرون.
و روبه بیمار دیگر اتاق و همراهش کرد و گفت:ببخشید خانوما اشکال نداره یه آقا بیاد داخل اتاق؟زیاد طول نمی کشه.
دختر همراه گفت:نه خانوم سعیدی.عیب نداره.
و شالش را کمی مرتب تر کرد.ستیلا لبخندی زد و به سمت در رفت.در را گشود و شاهد را دید که به دیوار روبروی در تکیه داده.گفت: شاهد. بیا تو.
شاهد به سمت ستیلا آمد و با نگاهش حاضران را از نظر گذراند و سلامی آهسته کرد و در نهایت به شهرزاد خیره شد.جلو رفت .کنار تخت ایستاد و گفت:سلام شهرزاد!!!!تو اینجا چه کار می کنی دختر؟شوهرت کجاست؟
ستیلا گفت:بازم غیبش زده.
شاهد با لبخندی گفت:از اون غیب شدنا؟خب این دفعه ماریا که نیست اسیرش کنه پس چی شده؟
شهرزاد گفت:فکر کنم لو رفته.
_یعنی... اطلاعات؟
_اوهوم.
شاهد که روی ستیلا خم شده بود و دم گوشش حرف می زد گفت:پس تو چرا لو نرفتی؟تو هم که فراری هستی.
_نمی دونم.در مورد گم شدن آرین هم حدس می زنم گیر افتاده باشه.حدسی که واسه مطمئن شدنش باید از اطلاعات و پلیس خبر بگیریم و در اونصورت دیگه صد در صد هردومون گیر می افتیم.
شاهد سرش را به علامت تایید تکان داد و گفت:نباید ریسک کنیم.
شهرزاد با بغض پرسید:یعنی همینجور بشینیم تا جنازه شو بفرستن برامون؟
_هنوز هیچی معلوم نیست شهرزاد!هر چند از دست جفتتون کفریم که 3سال دروغ تحویلمون دادین ولی تمام سعی ام رو می کنم .نگران نباش.
بعد راست ایستاد و رو به پریدخت که داشت او و ستیلا را نگاه می کرد گفت:خانوم...؟
_صفوی.
_خانوم صفوی شما با من تماس گرفتید درسته؟
_بله.
_ممنون که به شهرزاد کمک کردید.
_کارزی نکردم.یاسـ...شهرزاد دوست منه!پریروز همه چیز رو واسه م گفت،از شما و زندگیش و ...همه چیز...امیدوارم شما بتونید کمکش کنید.
ستیلا پرسید:دکترش چی گفته؟
_یه ضعف عمومی بوده.به خاطر اینکه مبادا برای بچه ش اتفاقی بیفته نگهش داشتن.الآن که خوبه ظاهرا.
شهرزاد به سرعت به ستیلا که دستش را گرفته بود نگاه کرد.رنگ از چهره ی زیبایش پرید.چشمان شاهد هم کرد شد.ستیلا به آرامی گفت:حامله ای شهرزاد؟!!
شهرزاد چیزی نگفت و چشمانش را بست.در همان حال صدای شاهد را شنید که خشن شده بود:میرم با دکترت صحبت کنم ببینم می تونی مرخص شی یا نه؟
و صدای قدم های محکمی آمد و بعد دری بسته شد.شهرزاد به سختی چشمانش را گشود اما از نگاه کردن به ستیلا طفره می رفت.ستیلا با مهربانی گفت:چرا نگاهتو ازم می گیری؟مگه تقصیر توئه که ما بچه دار نمی شیم؟
و صورت شهرزاد را به آرامی به سمت خود چرخاند.شهرزاد گفت:شاهد انگار هنوز کنار نیومده.
ستیلا لبخند غمناکی زد و گفت:هر چند هفته یه بار شیطون میره تو جلدش اما طولی نمیکشه که خوب میشه!تو لازم نیست غصه ی ما رو بخوری!نمک زندگیه که دیگه یه خورده شوریش دلو میزنه...
دستش را روی شکم شهرزاد گذاشت و با خنده ای اینبار پر از شور و ذوق گفت:چند وقتته؟
پریدخت که سمت دیگر تخت شهرزاد ایستاده بود گفت:5هفته.

romangram.com | @romangram_com