#حسی_مثل_دلتنگی_پارت_62
گردنمو ميبوسه و ميگه :
-عطر نفس هات
موهامو ميبوسه و ميگه :
-عطر موهات
انگشت شصتشو نوازش گونه ميکشه روي لبهام و ميگه :
-طعم آشناي ل*ب هات
پشت بند حرفش امون نميده و لـ*ـبهاي داغشو ميذاره روي لـ*ـبهام و به آرومي مشغول بوسيدنم ميشه
طعم آشناي لـ*ـبهاش که به لـ*ـبهام ميخوره زمان متوقف ميشه
بهش نگاه ميکنم
چشماشو از سر لذت بسته و با اخم ريزي ميبوستم .
ناخوداگاه چشمهاي منم بسته ميشه .
زمان و مکان و فراموش ميکنم ، انگار يادم ميره براي چي اومده بودم اينجا ،
بعد چند دقيقه رسما نفس کم مياره و ازم جدا ميشه .
پيشوني اشو به پيشونيم ميچسبونه و دست داغشو کنار صورتم ميذاره
قفسه ي سينش بالا و پايين ميره
خيره نگاهم ميکنه و اين بار با قدرت بيشتري کارشو تکرار ميکنه
دستش به سمت دکمه ي پالتوم ميره و يکي يکي بازشون ميکنه و از تنم درش مياره
پالتوم روي زمين ميوفته .
romangram.com | @romangram_com