#حسی_مثل_دلتنگی_پارت_28
ميخوام فراموش کنم ...
براي يه لحظه هم که شده فراموش کنم ...*ميداني ديگر هيچ چيز مشتركي بين ما وجود ندارد...
جز...
آسماني كه بالاي سرمان است
و زميني كه
انگار هيچوقت براي ما گرد نبود
موازي بود...!!*
بارون نم نم ميباره و من دوباره غرق خاطرات گذشته ميشم ...
اما اينبار مثل هر بار نيست !
هميشه لبخند به لب دارم و الان با هر لحظه اي که گذشت فقط ميتونم آه بکشم و اشک بريزم .
-رايان ؟
+ بله
-به من نگاه کن
نگاهشو از توي ورقه هاي جلوي روش برميداره و زل ميرنه به من و ميگه :
-بفرما اينم نگاه .
لبخند دندون نمايي ميزنم و به سمتش ميرم .
دستامو ميگيرم لبه ي ميزش و ميخوام بشينم روي ميزش که دستمو ميکشه و منو روي پاش ميشونه ...
دستشو دور کمرم حلقه ميکنه و با نگاه خاصي ميگه : حالا بگو !
romangram.com | @romangram_com