#حسی_مثل_دلتنگی_پارت_18


دستام علنا شروع به لرزيدن ميکنه و عکس قبلي از دستم رها ميشه .

همديگرو بغل کرده بودن!

رايان ؟

رايان من ؟

نامزد من ؟

اينطوري خواهرمو،

عشق قديميشو ،بغل کرده !

بدون اينکه به رايان نگاه کنم عکسو ورق ميزنم و عکس بعديو نگاه ميکنم .

جيغ خفه اي ميکشم .

عکس از دستم رها ميشه .

دستامو جلوي دهنم ميگيرم و خيره ميشم به عکسي که ، روي زمين افتاده .

تو يه ثانيه دنيا روي سرم خراب ميشه .

تصوري که از آينده داشتم ، دور و دور تر ودرنهايت محو ميشه.

آخ رايان ، با خواهر من رابطه داشته !

برهنه روي تخت دراز کشيده بودن و ملافه هم پايين تنه اشونو پوشونده بود .

سر آنديا روي سينه اي که مال من بود، پناهگاه من بود،

گذاشته شده و بود هردو با آرامش به خواب رفته بودن !

تحمل ايستادن سر پاهامو ندارم.


romangram.com | @romangram_com