#حسی_مثل_دلتنگی_پارت_19

کنار ديوار سر ميخورم و

روي زمين ميشينم .

فراموشش نکرده ؟!

اونجا همو ديدن و دلتنگي باعث شده نتونن جلوي خودشونو بگيرن ؟

اما آخه آنديا ترکيه چيکار ميکرد ؟

در کمال ساده لوحي با خودم ميگم :

-نکنه فتوشاپ باشه !

با اين فکر سرمو بلند ميکنم و به رايان نگاه ميکنم.

ترسيده و رنگش با گچ ديوار فرقي نداره .

ته دلم بيشتر خالي ميشه .

دستمو يه ديوار ميگيرم و به سختي از جا بلند ميشم .

عکسا رو برميدارم و روبروي رايان مي ايستم .

دستهاي لرزونمو بالا ميبرم و عکسا رو مقابل صورتش ميگيرم .

با صداي لرزوني ميگم :

-ايـــ...اينا يعني چي؟

به خودش مياد .

دستمو ميگيره و سعي ميکنه از خودش دفاع کنه :

-خانومم باور کن من نميخواستم ،من ....من فقط...

دستمو به علامت ساکت شدن جلوي صورتش ميگيرم وبا حال خرابي ميگم:

romangram.com | @romangram_com