رمان حسی از انتقام

#حسی_از_انتقام_پارت_89

این 0سال از من کار خطایی دید؟
-شاید کرده باشی و مانفهمیده باشیم.
-به خدا قسم من این کارو نکردم.یکی داره واسم پاپوش درست میکنه.
-کی؟
-اینو باید شما بگید نه من.باور کنید من فقط مهندسم.آخه به قیافم می خوره؟
-مااز روی قیافه افراد,گناهکار یا بیگناه بودنشون رو تشخیص نمی دیم.
-من زنو بچه دارم.تو درو همسایه آبرو دارم.اخه با چه مدرکی منو دسگیر کردید؟نگید که به خاطر شاهدیه که می
خواد..
-اون شاهد مرده.
باتعجب گفت:چی؟کی؟
-دیروز.تصادف کرده.
به صندلیش تکیه داد و گفت:نکنه می خواید بگید که من این کارو کردم؟
-فعلا مضنون اصلی ما شمایید. 0 5
-چرا باور نمی کنید که اینا همش پاپوشه؟
-ما فرض می کنیم که اینا پاپوشه..شما به ما بگید که کی میخواد واسه شما پاپوش درست کنه؟
-چه می دونم؟حتما یکی از دشمنام یا یکی از رقیبام.
-خب اسم دشمنانتون رو بگید.
-همشون رو؟
-اونایی که بیشتر بهشون شک دارید.
-برگه می خوام.
سرمو به نشانه تایید تکون دادم و بلند گفتم:سروان مجیدی؟
اومد داخلو گفت:بله قربان؟
-یه برکه آچار با خودکار بیار.
چنددقیقه ای شد که سروان برگشت.برگه رو جلوی اقبالی گذاشتم.شروع کرد به نوشتن.

romangram.com | @romangram_com