#حسی_از_انتقام_پارت_87

-یکی از درجه های روی لباست ازت کسر میشه..مشکلی نیست؟
ایمان:یعنی میشم سروان دوم؟
-بله.
-مشکلی نیست قربان.
-پس فردا بیاوکارتو شروع کن.فقط کاری نکنی که به جای تو پسرم مجازات بشه.
-مطمئن باشید کاری نمی کنم.
-خوبه.می تونید برید.
هردو بلند شدیمو احترام گذاشتیم و از دفتر زدیم بیرون.
تو راهرو بودیم که ایمان گفت:واسه چی این کارو کردی؟
-ضمانتت رو منظورته؟
-بله.
-گفتم که الان پرهامو مدیون توام.باید یه جوری جبران می کردم.
-ممنونم.
-از ماجرای ارسلان و زنش خبر که داری؟
-بله.از سردار شنیدم که رفتن آمریکا.
-درسته.
-پرهام..
-پرهام فکر میکنه که مامانو باباش مردن.
-یعنی بهش نگفتید؟ 0 3
-نه.نگران نباش.پرهام دیگه بچه نیست که بخواد با حرف نزدن من دراین باره ناراحت بشه.
-خیلی بزرگ شده نه؟
-آره.
-خیلی دلم واسش تنگ شده.الان کجاست؟
-پیش من زندگی می کنه.

romangram.com | @romangram_com