#حسی_از_انتقام_پارت_72

ارسلان:می خوای ازم انتقام بگیری آره؟
-آره.می خوام انتقام 08سال پیشو ازت بگیرم. 08سال واسه یه همچین روزی صبر کردم.
-ولی مارال منو انتخاب کرد. 5
-تو به من خیانت کردی.می دونستی که من عاشق مارالم ولی انکار کردی.از اون روز تا حالا من زخم خورده ام.وتا
زهرمو نریزم آروم نمیشم.
-نقش پسر من تو این انتقام چیه؟
-اوثمره عشق تو وماراله.
بعد به مارال نگاه کرد و گفت:می تونست ثمره عشق منوتو باشه.
مارال:مزخرف نگو.خودتم خوب می دونی که من از بچه ها متنفرم.پرهامم یکدفعه ای شد.
مجید پوزخندزد.گفت:بهتره که این ثمره عشق نابود بشه.
ارسلان:مشکل تو منو مارالیم نه پرهام.اون بچه چه گناهی کرده که می خوای ازش انتقام بگیری؟
مجید باعصبانیت گفت:گناه بیشتر از اینکه او بچه تواِ؟
-لعنت بهت.منو تو دوتا رفیق بودیم.رفیق فابریک.یادت رفته؟
-آره.یادم رفته. 73ساله که یادم رفته که رفیقی مثل تو داشتم.
ارسلان سرش رابه نشانه تاسف تکان داد.دردلش بیشتر اوقات دعا می کرد که ای کاش زمان به عقب برمی گشت و
او هیچ وقت بامارال برخورد نمی کرد.نه او ونه مجید.این زن باعث بدبختیاش شده بود.
مجید:گذشته ها گذشته.بهتره بریم سراغ نقشه خودمون.
مارال:درسته.الاناست که پلیس ها برسن.
ارسلان:نقشه؟چه نقشه؟
هیچکدام جوابش راندادن.
«سعید»
به طور مخفی وارد محوطه خونه شدم.از دیوار پشتی ساختمان رفتم بالا.باباگفته بود که ردیاب پرهام نشون میده که
پرهام تو همین خونست.چون نمیشد جای قطعیشو تشخیص داد یکی از افراد بابا با اسم سامان که مخ هک کردن بود
دوربینای خونه رو هک کرده بود و گفت که پرهام تو یکی از اتاقای بالاست. 6

romangram.com | @romangram_com