#حسی_از_انتقام_پارت_31
بدی.فهمیدی؟
-بله.
-کدوم فصلو مشکل داری؟
-بخش.7
-که درمورد جریانات بود؟
-آره.
-اینکه خیلی اسونه.
-کجاش اسونه؟.از صبح تاحالا خودمو کشتم و دارم می خونم..ولی هیچی به هیچی.
-باهات کار می کنم.ولی یه شرط داره.
-هرچیه قبول.
با اخم گفتم:دوباره این حرفو زدی؟
-ببخشید.
چرا انقدر زود معذرت خواهی می کرد؟..نه این پرهام سابق نبود.
-شرطم اینکه از این به بعد غذاتو بدون اینکه تهدیدت کنم بخوری.
-نمیشه.
-باشه..پس من رفتم.
-نه.باشه..مجبورم قبول کنم.اگه این امتحانو بد بشم کارم ساختس.
-درضمن من فقط یکبار توضیح میدم..فهمیدی که فهمیدی..نفهمیدی به من هیچ ربطی نداره...پس خوب گوش کنو
به فکر بازی گوشی هم نباش.
-چشم. 8
چقدر مشتاق بود که من بهش درس یاد بدم...
شروع کردم به توضیح دادن درمورد جریانات...این بچه از پایه ضعیف بود...انقدر براش توضیح دادم که زمان از
دستم در رفت...بعد از چند ساعت توضیح دادن براش چند تا مسئله سخت از گاج نقره ای نوشتمو اونم تونست
حلشون کنه...خوشحال بود..خوشحال از اینکه درسش رو یاد گرفته بود.
romangram.com | @romangram_com