#حسی_از_انتقام_پارت_159

-فیلم پرهامو.
-فیلم پرهامو؟یعنی چی؟
-همون فیلمی که عموش ازش گرفته.روی دراور کنار تختش دوربینو پیدا کردیم به همراه فیلم توش.
یه پوفی کشیدمو گفتم:نمی تونم پرهامو تنها یزارم.
-نگران نباش یکی از بچه هارو فرستادم تا جای تو وایسه.
-خوبه...من میام ولی ایمکان خیلی خسته ست نمیاد. 8 6
-باشه.پس..
ایمان:اگه موضوع در رابطه با پرهامه منم میام.
گفتم:ولی..
محکم گفت:میام.
یه پوف کشیدمو گفتم:بابا میایم.فقط بعد از اومدن دکتر میایم.
-باشه.خدافظ.
رفتم سمت پرهام.چه آروم خوابیده بود.ایمان روی مبل کنار تخت نشست.
گفتم:پرهام حتی گریه هم نکرد؟
-نه.
-خیلی نگرانشم.
دیدم که پلکاش داره تکون می خوره.آروم گفتم:پرهام؟..بیداری؟
چشماشو باز کرد.با دیدن من سرشو برگردوند.
گفتم:خوبی؟
..-
-پرهم؟
چشماشو بستو چیزی نگفت.ایمان:تلاش نکنید..حرفی در این باره نمیزنه.
چنددقیه ای شد که دکترش وارد اتاق شد.هر دومون بلندشدیمو سلام کردیم.بعد از جواب دادنمون رفت سمت
پرهام.

romangram.com | @romangram_com