#حسی_از_انتقام_پارت_111
دوباره به آریا نگاه کرد.گفتم:حالش چه طوره؟
-ای..بدک نیست.دکتر محمدی می کفت اگه خدابخواد تا چندروز دیگه حالش بهتر میشه. 3 0
-خداروشکر.
-واسه چی اومدید اینجا؟
-اومدم از وضعیت آریا باخبر بشم و برم.
-شما همیشه تو همه پروندهاتون بعد از زخمی شدن افراد عادی میاین ملاقاتشون؟
-نه همیشه.آریا فرق می کرد که اومدم.
-چه فرقی؟
-بچه شما تازه اومده ایران.والانم تو سی سی یوا.ِفکر کنم اگه خوب شد بره آمریکا و دیگه پاشو تو ایران نزاره.
یه آهی کشید و گفت:آریای من کینه ای نیست.او عاشق ایرانه.همیشه به دوستاش می گفت که من ایرانیم و به
ایرانی بودنم افتخار می کنم.می گفت بابا پس کی میریم ایران؟..می دونید چرا اسم بچه هامو ایرانی اصیل گذاشتم؟
-خب نه.واسه خودمم سوال مونده.چرا واقعا؟
-چون می خواستم وقتی بزرگ شدن بدونن که یک ایرانین..اگه من هیچ وقت وقت نکردم بیارموش ایران,بچه ها
خودشون بیان و کشور پدریشونو ببینن.آریا عاشق شعرای سعدی و حافظه.همیشه می گفت واسش بخونم.منم می
گفتم توکه چیزی نمی فهمی از این زبان.می گفت:درکش می کنم.
لبخندی زد وگفت:بچه هام خوشحال بودن که دارن میان ایران ولی به خاطر فارسی حرف زدن می نالیدن.مثل آریا
که با اینکه 0ساله داره تو دانشگاه تهران درس می خونه ولی هنوز نتونسته خوب فارسی رو حرف بزنه.
-می دونم.
-شما با آریا حرف زدید؟
-آره.البته خودش اومده بود به اداره برای شما.منم چندتا سوال ازش پرسیدم.
-واقعا ازتون ممنونم که به حرفام گوش دادید.
-من از شما ممنونم که اسم امیر عباسو آرزو رو واسم نوشتید.وگرنه من هرگز نمی فهمیدم که امیرعباس چی کارس
و چه کاراکه نکرده.
-شاید اگه تو آمریکا بودم واین پاپوش واسم می گذاشتن الان تو زندان بودم. 3 1
romangram.com | @romangram_com