#حسی_از_انتقام_پارت_102
-بله؟
-کجایی؟
-بله؟شما؟
-سرگردم.شناختی؟
-بله خوبید؟
-کجایی؟
-توپارک.
-میدونم کجای پارکی؟
-روی نیمکت نشستم.
-این پارک صدتا نیمکت داره.کدومش؟ 2 0
-نزدیک نیمکت یه تابلو داره که نوشته...ورودی فکر کنم.کنارشم نوشته خوش آمدید.
نزدیک درورودی بود.
-الان میام.فقط اگه دختره رو دیدی یکم لفتش بده.
-چی کار کنم؟
-باهاش حرف بزن.همونجا میشینی تا بیام.جایی نریا؟
-باشه.
به سمت درورودی دویدم.رسیدم.هرچه قدر گشتم آریا رو ندیدن.یعنی چی؟کجا رفته؟
پسره غربیه دیوونه.داشتم دورخودم می گشتم که موبایلم زنگ خورد.آریا بود.
-کجایی پس؟
صدای زنی بود که گفت:سلام سرگرد.بهتره انقدر دنبال پسره نگردی..پیش منه.
بعد قطع کرد.این چی گفت؟
سریع رفتم اداره.به همراه مجیدی و اشکی.به مجیدی دستور دادم که شایانو ببره به اتاق بازجویی.خودمم داشتم می
رفتم که شیمارو دیدم.خواهر دوقلوی سارا.فتوکپ سارا بود.
اومد سمتم واحترام گذاشت.گفت:سلام قربان.
romangram.com | @romangram_com