#حسی_از_انتقام_پارت_100
-ولی شما دوروزه به من تماس نزدید.
-کارداشتم.حالت خوبه؟
-شما کی هستید؟بگید به من.
-مگه بهت نگفته بودم که از ایران بری.چرا نرفتی؟
-شما کی هستید؟من تا شما نشناخت هرگز هیچ کجا نمیرم.متاسفم.
-باشه خودت خواستی.می خوای منو بشناسی؟
-معلوم هست.شمامنو شناخت ولی من نه.
-باشه.قرار میزاریم که همدیگه رو ببینیم.
-قرار چیست؟
-بهتره از فزهنگ لغتت استفاده کنی.
-یک لحظه.
چنددقیقه بعد گفت:نوشته دونفر یاچند نفر..می خواهند..همدیگررا ببینند.که دریک مکانی بایکدیگر ملاقات
کنند.درست گفتم؟
-آره.
-یعنی تو می خوای منو ببینی؟
-من نمی خوام تورو ببینم تو می خوای منو ببینی.
-متوجه نمیشم.این دو چه فرقی داشت؟ 1 8
-نمی خوای منو ببینی نه؟
-بله.خواست.کجا آمد؟
-پارک لاله رو بلدی؟
-بله.
-ساعت9صبح اونجا باش.
-از کجا فهمید که تو چه چهره ای داشت؟
-بهتره لباس آبیت رو با شلوار جین مشکیتو بپوشی تا من بتونم سریع پیدات کنم.
romangram.com | @romangram_com