#حصار_تنهایی_من_پارت_84
- ببخشيد ...اگه زودتر مي گفتي براتون خنکش مي کرديم..
خنديد و گفت: خوبي؟
- ممنون بد نيستم ...
- روزاي اول انقدر گريه و زاري کردي که فکر نمي کردم زنده بموني ..
- ازبس بي عار و پوست کلفتم،تا الان بايد مرده باشم نه اينکه اينجا بشينم و با تو گل بگم و گل بشنوم.
- اين حرفو نزن. هر کسي يه سر نوشتي داره ،تقدير مادرتم اين بود. به گفته شاعر زندگي آب روان است روان ميگذرد .
با هم خونديم: هر چه اقبال من و توست همان ميگذرد.
يه شکلات از جيبش در آورد و جلوم گرفت. گفت: بخور خوشمزست.
شکلاتو گذاشتم تو دهنم و گفتم: هووم ...خوشمزه است.
با دودلي گفت: يه سوال ازت بپرسم؟
همين جور که شکلاتو تو دهنم مي چرخوندم گفتم: آره...بخشيدمت ،هم بخشيدم هم فراموش کردم.
- از کجا فهميدي مي خوام چي بپرسم ؟
- فهميدنش کار سختي نبود...
romangram.com | @romangram_com