#حجاب_من_پارت_8


سارا یکی زد تو سرم و گفت_ دیوونه

فاطمه هم سرشو به معنای تاسف تکون داد

_ اا خو چرا میزنی مگه من چی گفتم

پرستار _ شما سه تا کجا موندین بیاین دیگه هنوزم که لباس نپوشیدین اه چقدر تنبلین

ما سه تا_ فهمیدن اه

پرستار _ دارین چیکار میکنین بدویین

ما سه تا_ چشم

.

.

_ خانم تقوی ما باید چیکار کنیم؟

تقوی_ سحر جان؟

یه پرستار جوون و لاغر اومد جلو زیاد قشنگ نبود

سحر_ بله خانم

تقوی_ این دخترارو ببر

romangram.com | @romangram_com