#حجاب_من_پارت_7
_ممنون خاله خوبم شما خوبین؟
خاله سمیه_ خیلی ممنون خوبم عزیزم
یه چند دقیقه ای با هم حرف زدیم که دقیقا راس ساعت 8 امتحان شروع شد...
اه چهار ساعت تمام اونجا نشستم مغزم هنگ کرد دیگه. از بس فکر کردم سرم گیج میره. مریم رفته بود رفتم یکم به صورتم آب زدم و با مامان رفتم خونه
دقیقا سه ماهه دیگه جواب کنکور میاد خدا خودش رحم کنه
.
.
اوف کنکورو که دادم راحت شدم فقط نگرانم قبول نشم. ! وای خدانکنه، من قبول نشم دیوونه میشم! دو روز از کنکور دادنم گذشته دیروز استراحت کردم و امروز با دوتا دوستام اومدیم بیمارستان برای گذروندن دوره ی 15 روزه ی تخصصی امداد بعدش هم که امدادگر کامل میشیم
سر پرستار!خانم تقوی _ خب بچه ها برین لباساتونو بپوشین بیاین اینجا
منو سارا و فاطمه _ چشم
راه افتادیم سمت اتاقی که بهمون گفت
_ بچه ها بدویین که فکر نکنن تنبلیم
سارا_ یعنی نیستیم؟
_ خو اینجا که کسی آشنا نیست بدونه فقط خودمون سه نفر میدونیم شما هم صداشو در نیارین بزارین فکر کنن خیلی زرنگیم شاید تو بیمارستان نگهمون داشتن ماهم میمونیم ژست دکترارو میگیریم الکی اینورو اونور میریم ببیننمون بعدم واسشون کلاس میزاریم و خندیدم
romangram.com | @romangram_com