#حجاب_من_پارت_6


رفتم تند تند شروع کردم به پوشیدن مانتو شلوار آبی نفتی مدرسه مقنعه ی مشکی و چادرمم سرم کردم. سه تا مداد شکلات آب معدنی کیف پول کلید خونه قرآن کوچولو آینه کوچولو کیف کوچیک وسایل امداد که همیشه همراهمه دفترچه یادداشت کارت عضویت کتابخونه کارت بسیج کارت ورود به جلسه کنکور همرو ریختم تو کیف دستیه مشکیم و از اتاقم رفتم بیرون

مامان_ بالاخره آماده شدی بدو که ماشین اومد

_باشه بریم

کتانی مشکیمو پوشیدم و با مامان نشستیم تو ماشین

طبق معمول که تو ماشین نشستم شیشرو دادم پایین و دستمو گذاشتم رو در ماشین تا باد بهش بخوره و سرمو کمی به جلو متمایل کردم خیلی استرس داشتم شاید کمی اروم بشم اینجوری

بالاخره بعد از ده دقیقه که برام یه قرن گذشت رسیدیم به مدرسه. از قبل بهمون گفته بودن کنکورمون یا تو دانشگاست و یا به احتمال زیاد تو یکی از مدارس، که خب افتاد به مدرسه

مامان_ پیاده شو دیگه زینب

پیاده شدم با مامان رفتیم تو

_ اا مامان دوستام اونجان بریم اونجا

مامان_بریم

_سلام مریم سلام خاله

مریم_ سلام زینب خوبی

باهم دست دادیمو روبوسی کردیم

خاله سمیه_ سلام دخترم خوبی؟

romangram.com | @romangram_com