#حجاب_من_پارت_5


بابا و مامانم با نیشه باز اومدن سمتمو میز مبلو اوردن جلو کیکو کادو رو گذاشتن روش..... وقتی پاکت هدیه ی بابام که پول بود و مامانم عطری که عاشقش بودم و همیشه میزدمش ایفوریا رو بهم داده بودن البته بگما منظورم از اینکه همیشه میزدم داخل خونه بود چون اگه مرد نامحرم بوی عطر زن نامحرمو استشمام کنه تا زمانی که اون زن به خونه برگرده فرشته ها براش لعن و نفرین میفرستن. باز کردم، کیک و شام خوردیم بعدشم جشنمون تموم شد.....

مزاحم_ زینب بلند شو مگه نمیخوای نماز بخونی

غلط زدم یه سمت دیگه

مزاحم_ زینب امروز کنکور نداری مگه

یه دفعه از رو تخت پریدم نشستم

_ به اون مزاحم نگاه کردم

اا اینکه بابا گلیه خودمه

یه خمیازه کشیدم که بابام خندید و موهامو بیشتر بهم زد و ریخت تو صورتم منم نق زدم

بابا_ بلند شو برو وضو بگیر نمازتو بخون افرین دختر گلم

_ یه خمیازه ی دیگه کشیدم و بلند شدم رفتم وضو گرفتم نمازمو خوندم و از خدا خواستم کمکم کنه امروز کنکورمو خوب بدم و دلمو اروم کنه

نمازم که تموم شد ساعت 5:30 بود، رفتم یکم نرمش و ورزش کردم تا حواسم پرت بشه و استرسم کم بشه بعد هم صبحانه خوردم

مامان_ زینب بدو زود آماده شو 8 امتحان شروع میشه ها. یه ربع دیگه آژانس میاد زود باش

_ باشه مامانی الان لباس میپوشم

_ بدو

romangram.com | @romangram_com