#حجاب_من_پارت_41


خدایا؟

چشماش باز بود داشت نگاهم میکرد

خیره نگاهم میکرد حتی پلک هم نمیزد

صداش زدم

_ زینب؟ زینب تو خوب شدی؟

هیچی نمیگفت فقط نگاه میکرد

_ زینب؟ نمیخوای چیزی بگی؟ حالت خوبه؟

بازم چیزی نگفت

_ چت شده اخه؟ چرا حرف نمیزنی؟

سکوت کردم

یهو دیدم چهرش داره تغییر میکنه

ترسیدم

با وحشت نگاهش میکردم

چهرش کاملا تغییر کرد

romangram.com | @romangram_com