#حجاب_من_پارت_148


علوی_ خانم زارعی میشه لطفا جزوه ی درس امروزو بهم بدین بعضی جاهاشو جا موندم نشد بنویسم

_ باشه حتما. اشکال نداره پس فردا براتون بیارم؟

خندید_ میدونم جزوه هاتونو به کسی نمیدین و کپیشو میدین برای خودشون اما نمیخوام به زحمت بیفتین بیاین بریم همین کافی نت کنار دانشگاه زیاد وقتتونو نمیگیرم

_ خیر زحمتی نیست. ببخشید من باید برم برای نماز،کپیشو بعدا بهتون میدم. با اجازه

علوی_ قبول باشه. به سلامت

سرمو تکون دادم و رفتم داخل نمازخونه

نمیخواستم باهاش برم چون نه دوست داشتم بقیه ببینن و حرف در بیارن و نه دوست داشتم با پسر غریبه قدم بزنم به خاطر همین جواب این حرفشو ندادم امیدوارم دلیلشو فهمیده باشه

از دانشگاه اومدم بیرون و راه افتادم سمت پارکینگ

ریموت 206 قرمز همون اهریمنی رنگ و خوشگلمو زدم و سوار شدم

عینک آفتابیمو به چشمام زدم،کمربندمو بستم،حرکت کردم

همزمان که رانندگی میکردم غرق شدم تو دوسالی که گذشت، با همه ی خوبیا و بدیاش، شادیا و غماش

غمایی که با بی رحمی اشکمو در میاوردن و شادی هایی که با سخاوت تمام در اختیارم قرار میگرفتن و باعث میشدن از خوشیه زیاد قهقهه بزنم

میگن پشت هر خنده گریه ای هست و پشت هر گریه خنده ای. من تو این دو سال اینو با تمام وجود لمسش کردم

اتفاقای زیادی تو این مدت افتاد که اگه بخوام همرو بگم یه کتاب میشن ولی نمونش مثل:

romangram.com | @romangram_com