#حجاب_من_پارت_142


نازنین_ هیع بازار داره؟ آخ جون

با خنده سرمو تکون دادم

نازنین_ بابا جون بریم خرید

طاها و محمد و آقای شمس_ واای نه

همزمان زدن تو سرشون. مرده بودیم از خنده

نرگس جون_ بیخود خودتونو مظلوم نکنین امکان نداره بدون خرید کردن از اینجا بریم.

قیافه ی هر سه تاشون آویزون شد

خندم گرفت، عجب کاری کردما

فکر کنم الان هر سه تاشون فحش بارونم کردن

نرگس جون راه افتاد به سمت چپ

نرگس جون با لبخند شیطون_ خانما بفرمایین

ما هم با خنده رفتیم کنارش و حرکت کردیم سمت بازار

اون سه تا هم مثل لشکر شکست خورده با حال نزار پشت سرمون راه افتادن

وارد بازار شدیم. عاشق خرید کردنم

romangram.com | @romangram_com