#حجاب_من_پارت_114


_ سلام

همزمان هردوشون برگشتن سمتم

طاها_ سلام بر خواهر گرام. حال شما احوال شما؟ مارو نمیبینی خوش میگذره؟

محمد_ سلام خانم خوبین؟

خندم گرفت از دست این طاها_ خیلی ممنون خوبم.

با حالت مسخره ای آه کشیدم و گفتم _ هعیی چه کنیم زندگیه دیگه باید بگذرونیم

همشون خندیدن

طاها_ از دست تو آبجیه شیطون

طاها پشت فرمون بود. ماشینو به راه انداخت

2 دقیقه بعد از محل خارج شدیم

_ اجازه هست شیشرو بدم پایین؟

عادتمه میشینم تو ماشین باید شیشرو تا ته بدم پایین آخه هم نفسم میگیره و هم دوست دارم باد به صورتم بخوره

محمد دقیقا رو صندلیه جلوی من نشسته بود

جواب داد_ راحت باشین

romangram.com | @romangram_com