#هستی_من_باش_پارت_73
ـ چطوری جیرجیرک؟
وا یعنی اسمش جیرجیرک بود؟
ـ سامان تو باز به من گفتی جیرجیرک؟
بعد رو به من گفت:
ـ معرفی نمی کنی؟
ـ هستی همسرم.
زن که انگار تعجب کرده بود با حالتی غمگین گفت:
ـ خیلی خوشوقتم منم جین جک هستم.
سامان گفت:
ـ هستی جان تو جیر جیرک صداش کن.
هر دو خندیدیم، ولی جین جک فقط کمی لبخند زد. از جین جک جدا شدیم و رفتیم به سمتی که جایگاه عروس داماد بود. داماد تا سامان رو دید از جاش بلند شد و گفت:
ـ سـامـان خوبی پسر؟
و هم دیگه رو بغل کردن. بعد پسرِ رو به من گفت:
ـ شما باید دوست جدید سامان باشین درسته؟
من فقط لبخند زدم، ولی سامان گفت:
romangram.com | @romangram_com