#هستی_من_باش_پارت_72
بعد از حموم لباسی که دیروز واسه مهمونی خریده بودم رو پوشیدم. یه پیرهن کوتاه تا بالای زانو پوشیدم که بالا تنه اش گشاد و از کمر به پایین تنگ می شد. پیرهنم آستین بلند بود که بالای آستین گشاد و پایینش تنگ. یه کمربند طلایی هم به کمرش می خورد که کمر باریکم رو به خوبی نشون می داد. در کل خوشگل بود و بهم می اومد. نیم بوت های مشکیم رو هم پوشیدم که یه خورده پاشنه داشت. یه کیف طلایی هم رنگ کمربند پیرهنم هم برداشتم و بعد آرایشِ کاملی کردم و به سمت پله ها راه افتادم. سامان هنوز توی اتاقش بود. رفتم نزدیک آینه قدی و دوباره یه نگاه به خودم انداختم. یه سایه ی طلایی زده بودم با رژگونه ی قهوه ای و رژ لب قهوه ای مات، مات رژ لبم خیلی کمرنگ بود، ولی چون مایع بود از برقی که رو لبم می زد رژ هم معلوم می شد. موهامم خیلی قشنگ دورِ سرم جمع کرده بودم. از نظرِ خودم خوب بودم. یه بوس واسه خودم از تو آیینه فرستادم.
ـ مگه این که خودت برای خودت بوس بفرستی!
اَه باز این پسرِ شروع کرد. اومدم یه چیزی بهش بگم که با دیدنش کپ کردم! یه کت و شلوار خوش دوختِ مشکی با یه بلوزِ طوسی خوش رنگ و یه کراوات طوسی مشکیِ باریک. کت و شلوار خیلی بهش می اومد. خیلی جیگر شده بود. با صدای گوشیم به خودم اومدم. اونم همین طور داشت نگام می کرد که به خودش اومد. گوشیم و برداشتم. شماره ناآشنا بود. جواب دادم.
ـ الو؟
ـ ....
ـ الو؟
ـ ....
ـ الو؟
گوشی قطع شد و کسی جواب نداد. ولش کن هر کی بود دوباره زنگ می زنه. هر دو رفتیم سمت ماشین و ماشین راه افتاد سمت مهمونی.
عجب خونه ای داره این آقا پژمان؟ به جرات می گم از خونه ی سامان هم قشنگ تر بود. وقتی سامان از ماشین پیاده شد منم به تبعیت از اون از ماشین پیاده شدم. هر دو کنارِ هم به سمت خونه ای که توش عروسی بود راه افتادیم.
ـ تو این جا زن منی پس مثل یه زن و شوهرِ واقعی باید با هم رفتار کنیم. در ضمن نه تو به کارای من توی این مهمونی کار داشته باش نه من در کارای تو دخالت می کنم. برو هر کاری دلت می خواد بکن.
نگاه چپ چپی بهش انداختم و هر دو به سمت ویلا راه افتادیم. خونه خیلی زیبا بود. واقعا شبیه قصر بود. سامان دستم و گرفت. نمی دونم چرا وقتی دستم و گرفت گر گرفتم. انگار اونم همین حس بهش دست داد چون برای چند ثانیه چشماش رو بست.
ـ وای سامان خودتی پسر؟
هر دو برگشتیم سمت صدا. یه دخترِ فوق العاده بور بود که با اون چشمای سبزش زیباییش دو چندان شده بود.
romangram.com | @romangram_com