#هستی_من_باش_پارت_64


ـ سامان خواهش می کنم.

هیچی نگفت و از در رفت بیرون، ولی در و نبست این یعنی تو هم بیا. زود رفتم روی صندلی جلو نشستم. هیچی نگفت و ماشین رو روشن کرد. همین که ماشین روشن شد یه دفعه صدای بمب اومد.

جیــــــــــغ.

و دو متر پریدم بالا. سامان که انگار از کارِ من خنده اش گرفته بود گفت:

ـ نترس کوچولو صدای ضبط بود.

و دستش رو برد تا صدای ضبط و کم کنه.

ـ خب نمی تونستی وقتی سوار می شی کم کنی؟ درضمن من کوچولو نیستم.

ـ اوه! ببخشید شما چی هستی؟

ـ من بزرگ هستم.

ـ اوه! بله خانوم بزرگ.

چپ چپ نگاش کردم. پررو فقط بلد هست بخنده ایـــش! دستش و برد سمت ضبط و زیادش کرد. یه آهنگ اسپانیایی بود. تا وسطاش گوش دادیم آخر اعصابم خرد شد و گفتم:

ـ اسپانیایی بلدی؟

ـ یه چیزایی حالیم می شه.

ـ ولی من بلد نیستم و وقتی معنی حرفی رو نفهمم اعصابم خورد می شه پس بهتر هست بزنی بره.


romangram.com | @romangram_com