#هستی_من_باش_پارت_60
ـ بقیه ی وسایلام رو هم بعدا می یام می برم.
وای می خواست بره. باید یه کاری می کردم. من تو کل هفته فقط جمعه ها رو دوست داشتم. حالا اگه هما هم بره....
ـ هما جون می خوای چی کار کنی؟
ـ می خوام برم. جایی که برام احترام نذارن جای من نیست.
ـ وای هما جون اون عصبانی بود یه چیزی گفت تو به دل نگیر.
ـ نه دیگه جای من این جا نیست.
چمدونش رو بست. اومد از در بره بیرون که رفتم جلو در وایستادم و گفتم:
ـ تو رو خدا نرو. خواهش می کنم.
ـ نه عزیزم باید برم. بهم سر بزن. حالا هم برو کنار.
دیگه گریه ام داشت در می اومد گفتم:
ـ هما جون نرو.
ـ گریه نکن برو کنار.
مجبور شدم برم کنار همین طور که داشتم گریه می کردم می گفتم:
ـ نرو هما جون.
romangram.com | @romangram_com