#هستی_من_باش_پارت_6


ـ خوب یه ماشین و یه راننده برات گرفتم تو رو می بره پیش سامان. همه ی گروه جایی که امروز با تماسم بهتون می گم قرار دارن.

بعد به سمت یه ماشین مشکی رفت. بعد از ده دقیقه از رفتنش یه ماشین مشکی جلوی پام ترمز کرد. کیفم و گذاشت صندوق عقب و سوار ماشین شدم و راه افتاد. خیابان های آمریکا رو زیاد نمی شناختم، ولی چون چند بار با مادرم اومدیم به عرفان سر زدیم کمی آشنا بودم و فهمیدم که داره به خیابان های بالا شهر می ره.

ـ رسیدیم. لطفا پیاده بشین.

ـ ممنونم.

در و باز کردم. چمدونم و برداشتم و راه افتادم سمت خونه، خونه خیلی شیک و با صفا بود. دور تا دور خونه رو میله های سفید گذاشته بودن. خود خونه هم سفید بود با در و پنجره ی سبز فسفری یه شیرونی سبز هم داشت. دور تا دور خونه رو هم چمن های کوتاه محاصره کرده بودن. با صدای در به خودم اومدم. یه مرد از این هیکل گنده ها که به قول آرمین هیکل ورزیده بودن. من همیشه از این هیکل گنده ها می ترسیدم. به جرات می گم آرمین تنها پسری بود که با این که هیکل ورزیده ای داشت ازش نمی ترسیدم. وای نکنه این سامان باشه اگه این سامان باشه خودکشی می کنم با این فکر که این سامان هست فورا پرسیدم:

ـ ببخشید شما؟

ـ بفرمایید از این سمت.

ـ جــان؟!! یعنی من هر موقع خواستم صدات کنم بگم آقای بفرمایید از این سمت؟

وقتی دستش و به سمت خونه دراز کرد تازه فهمیدم منظورش چیه. وارد خونه شدیم دهنم وا موند. ایول بابا خونه زندگی و.

ـ بفرمایید بشینید.

رفتم روی مبلی که اشاره کرد نشستم و به چشم چرونیم ادامه دادم. همه ی وسایل اسپرت و شیک! عاشق این جور خونه ها بودم. متاسفانه خونه ی ما همه ی وسایلش مجلسی بود. سه تا تابلو اون ور هال بود. سرم و قشنگ کج کردم که خوب بتونم تابلو رو ببینم.

ـ اگه چشم چرونیت تموم شد پاشو این آتا آشغالات و جمع کن و گمشو برو تو اتاقت.

وا چه کسی با کدوم بنده خدای داره این طوری صحبت می کنه؟ سرم و برگردوندم ببینم کیه.... ای جان. جای برادری چه ناز هست عسیسم. ولی معلومه که خیلی عصبانی هست.

ـ با من بودین؟


romangram.com | @romangram_com