#هستی_من_باش_پارت_4


ـ بابا میلر کیه؟

ـ میلر همون کسی که باهاش قرار داد بستیم. میلر گفت اینا یه گروهی می خوان درست کنن اون طوری که بهم توضیح داد تو این گروه افرادی که انتخاب می شن باید برای رییس اصلی گروه کارت هایی که به من نگفت توش چیه رو کپی کنن. هستی به من فقط در همین حد گفته مثل این که شش تا کارت که تو یه سال باید کارت ها رو کپی کنید.

ـ کپی کنیم؟ مگه من باید کپی کنم؟ نکنه منم یکی از اعضای این گروه هستم؟

ـ آره تو هم یکی از این اعضا هستی.

ـ نــــــه. بابا من.... من نه، نمی تونم.... چطوری؟ اگه بلایی سرم بیاد چی؟ بابا یعنی تو می تونی قبول بکنی؟

ـ هستی باید قبول کنیم.

ـ چرا باید قبول کنیم؟ کسی من و نمی تونه زور کنه بابا.

ـ این قدر داد نزن مجبوریم چون تهدید کرده.

با صدای تقریبا بلند گفتم:

ـ تهدید؟ تهدید به چی؟

ـ می کشن. نابود می کنن. هر کاری از دستشون بر می یاد. ما هم مجبوریم قبول کنیم. پس دیگه حرفی نباشه! اگه می خوای بلایی سرت نیاد باید به عقد سامان در بیای.

ـ چی؟ بابا من نمی فهمم. اول تهدید حالا هم عقد! اونم به عقد پسری به اسم سامان که نمی شناسمش؟ نه.... نه.... من این کار و....

نذاشت حرم و ادامه بدم گفت:

ـ هستی انقدر داد و بیداد راه ننداز. مجبوری قبول کنی. بعد از انجام کار تو طلاق می گیری.


romangram.com | @romangram_com