#هستی_من_باش_پارت_16
ـ مگه با تو نیستم چه کاری کردی این جا؟ ببین هستی تا وقتی خونه ی من هستی بهت اجازه نمی دم از این هرزه بازیا در بیاری؟
با صدای بلند تری گفت:
ـ فهمیدی یا دوباره بگم؟
می خواستم جوابش و بدم که نتونستم فقط گفتم:
ـ من.... من هرزه.... نیستم.
و با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن.
ـ خیله خب بابا هر چی هم می شه زرتی می زنه زیر گریه. اَه انقدر فین فین نکن یا بذار بیاد پایین یا....
دیگه ادامه نداد منم حوصله ی ادامه دادن نداشتم.
وقتی رسیدیم خونه خیلی زود رفتم تو اتاقم و درِ اتاق و بستم.
ـ هستی جون من دارم می رم مراقب خودت و سامان باش. غذای یه هفته تون رو گذاشتم تو یخچال.
در و باز کردم رفتم تو بغلش.
ـ گریه نکن عزیزم.
یه کمی نوازشم کرد. وقتی دید آروم شدم گفت:
ـ من دیگه باید برم خدافظ.
romangram.com | @romangram_com