#هستی_من_باش_پارت_14


ـ من می گم اون عصبانی هست. اصلا نرو خونه امشب بیا پیش من.

ـ تینا خیلی حرف می زنی شماره اش و بده.

ـ خیله خب یادداشت کن.... فقط اگه نیومد دیگه نمی یام دنبالتا! گفته باشم. یادداشت کن....

بعد از گرفتن شماره باهاش تماس گرفتم. بعد از سه بوق جواب داد:

ـ بله؟

با هق هق گفتم:

ـ سامان؟ منم هستی.

ـ خوش به حالت منم سامانم.

ـ سامان.... من.... من گم شدم می یای دنبالم؟

ـ اِاِاِ.... گم شدی؟ حالا گریه نکن چشمای نازنینت درد می گیره!

بعد از چند ثانیه با صدای بلند گفت:

ـ به من چه که گم شدی. برو گمشو همون قبرستونی که تا حالا توش بودی.

بعد گوشی رو قطع کرد. از ترس داشتم سکته می کردم. بعد با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن و همین طور روی زمین نشستم. آرمین انشاا... بیام خودم کفن تنت کنم عوضی.... حالا چی کار کنم؟ بعد از چند ثانیه صدای گوشیم بلند شد. زود به صفحه ی گوشی نگاه کردم شماره اسمش سیو نشده بود، ولی فهمیدم سامان هست. جواب دادم:

ـ الو؟


romangram.com | @romangram_com