#حریری_به_عطر_یاس_پارت_57


-خوبه والا ... آرزو به دل موندم یه کم ما رو تحویل بگیری ...

حسین نگاهش را از حریر گرفت و این بار محکم جواب داد:

- من که همیشه گوشم برای شنیدن حرفای شما باز بوده ، از این به بعد می خوام یه کم به درد و دلای بچه هام گوش کنم...

**********

(پست شانزده )

با اخم هایی که انگار با آن ها آفریده شده بود، زل زده بود به دیوار سفید رنگ رو به رو ... درست به جایی که مثل پرده سینما می مانست و صحنه های درد ناک و مزخرف امروز را پیش رویش بارها و بارها به تصویر کشیده بود ..فکش قفل شده بود و دندان هایش از فشار بیش از حد آن ها بر روی هم به شدت درد می کرد...صدای حریر بیچاره اش کرده بود" من دلم یه جای دیگه ست"....ثقیل ترین جمله ای که تا به حال شنیده بود ... چرا نمی توانست هضمش کند؟...هیچ چیزی باعث نمی شد ذهنش آرام بگیرد..

پرستار با احتیاط بتادین را روی دستش ریخت و منتظر صدای آخش شد ، اما به قول حسن، علیرضا از شدت درد به بی حسی رسیده بود ... دنیا دیگر برایش مفهموی نداشت ، درد که سهل بود دیگر هیچ چیزی برایش قابل درک نبود ..زن پد را روی دستش گذاشت و شروع به بانداژ کرد اما از بی حرکتی او متعجب شده بود ... حسن که نگاه های زیر چشمی او را به علیرضا می دید ، آرام روی شانه ای او زد و زمزمه کرد:

- داداش بس کن ... آخرش دیوونه میشیا ...

سرگشته و پریشان نگاهش را از رو به رو گرفت و به او دوخت ...نگاهی سرد و یخ زده! لحظه ای حتی حسن را هم نشناخت ... فقط درد بود و درد... نه آن درد جسمی نه! روحش درد می کرد ... حریر بد جور پسش زده بود ... حریر او را نخواسته بود و این از همه دردهای عالم بدتر بود ... بغض بدی گلویش را گرفته بود .. اما دست کشیدن از حریر کار او نبود ... آخر به همین راحتی ها نبود!...پوست و گوشتش سالها با این عشق عجین شده بود و حالا درست مثل مجنونی که لیلی را از دست داده بود گیج می زد... حسن که نگاه خیره ی او را دید با نگرانی صدایش زد:

- علی ... علی آقا...

اما علیرضا فقط آرام لب زد:

- همش نقشه بود ... آخرش انتقام زری رو ازمن گرفت ... می دونستم...

زن پرستار که کارش تمام شده بود گفت:

- آقا پانسمان دستتون تموم شد ... فقط چند روز رعایت کنید وبهش آب نزنید ...

و قیافه گیج و به هم ریخته علی باعث شد رو به حسن ادامه دهد:

- بهتره برای کشیدن بخیه اش بیاد پیش دکتر ...

حسن تشکری کرد و گفت:

romangram.com | @romangram_com